تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن دم که برجا، دره ها
چون مرده ماران خفتگان اند
در آن هنگام که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
نیما یوشیج
وبلاگ اشعار شعرای نامی،منتخب اشعار و غزلیات - kimiya