ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش،به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیینهمه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونشغم عشق ...
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش،به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیینهمه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونشغم عشق ...
چه رفته است که امشب سحر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ جمال یوسف گل چشم باغ روشن کرد ولی ز گمشده من خبر نمی آید شدم به یاد تو خاموش، آنچنان که دگر فغان ...
آه باران... ای امید جان بیداران! بر پلیدی ها، که ما عمری است در گرداب آن غرقیم آیا چیره خواهی شد؟ فریدون مشیری وبلاگ اشعار شعرای نامی،منتخب اشعار و غزلیات - kimiya
نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ساده سراغی گرفته است. تنها در تو به حیرت می نگرم ری را هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام. پس اگر این سکوت تکوین خواناترین ترانه من است ...
قاصدک هان، چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما، اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آ...
ای روز آفتابی ای روزهای خوب که در راهید! ای جاده های گمشده در مه! ای روزهای سخت در ادامه! از پشت لحظه ها به در آیید! ای روز آفتابی! ای مثل چشمهای خدا آبی! ای روز آمدن! ...
عشق... اتفاق خاصی نیست،آدمیاولیک جاییبا رویاهای خودش رو به رو می شود،بعدحواساش نیستمی بیند جهان آن قدرها هم که می گویندجدی نبوده است. حقیقت ای...
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمی باریم من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم حسین منزوی وبلاگ اشعار شعرا...
نگاهت می كنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهش ها در این خاموشی گویاست، نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان د...
چاره ای نیست را گریزی نیست دنیای ما آنقدرها هم که می گفتند بزرگ نبود! هر کجا که می روم رویای تو باز آنجا هم مرا پیدا می کند. بابک فروزان وبلاگ اشعار شعرای نامی،منت...
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟از کجا، وز که خبر آوردی؟خوش خبر باشی، اما، اماگرد بام و در منبي ثمر می گردی.انتظار خبری نیست مرانه زیاری نه ز دیاری، باری،برو آنجا که بود چشمی...
قدمت و تاریخچه کربلا و عاشورا در ادیان دلیل اهمیت زیارت کربلا اگر نگاهی به آیات قرآن بیندازیم متوجه می شویم که در آن سخن پیامبران را نقل مىكند و مىگوید تمام پ...
آیا جهان در جادوی روشن همین سادگی خلاصه نمی شود؟ آیا ما می توانیم میان مویه های آدمی باز به آوازی از شادمانی بی پایان زندگی برسیم؟ او که می گوید کلمه همین و تکرار هم...
خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من ...
به تو فکر می کنممثل مسافر به راهمثل علف به ابرمثل شکوفه به صبح ومثل واژه به شعر.به تو فکر می کنممثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت،به تو فکر می کنممثل کوچه به روزمثل ن...
آسمان زیر بال اوج تو بود چون شدی دل که خاکسار شدی؟ سفر به خورشید داشتی و دریغ زیر پای ستم، غبار شدی ترسم ای دلنشین دیرینه سرگذشت تو هم ز یاد رود آرزومند را غم جان نی...
چه فکر می کنی؟که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته ایست زندگی؟درین خراب ریختهکه رنگ عافیت ازو گریختهبه بن رسیده راه بسته ایست زندگی؟ چه سهمناک بود سیل حادثهکه همچو ...
باز آیینه خورشید از آن اوج بلندراست بر سنگ غروب آمد و آهسته شکستشب رسید از ره و آن آینه خرد شدهشد پراکنده و در دامن افلاک نشستتشنه ام امشب، اگر باز خیال لب توخواب ن...
نشسته ام به در نگاه می کنم دریچه آه می کشدتو از کدام راه می رسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی ام درین امید پیر شد نیامدی ودیر شد. هوشنگ ابتهاج وبلاگ اشعار شعرای نامی...
با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیستدر پی ویران شدن آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنیعاشق آن لحظه ی طوفانی ام دل خوش گرمای کسی نیستم...
و مادر که حل شد میان شب و آتش و آبو مادر خلاصه شد آخر به گهواره ی خوابو مادر که هر شب تماشا به لولای دربستمگر در جهان از دل مادر آیینه تر هست؟ علیرضا آذر وبلاگ اشعار شع...
دوستت می دارم و بیهوده پنهان میکنم خلق میدانند که من انکار ایشان میکنم عشق بی هنگام من تا از گریبان سرکشید از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم دست عشقت بند ...
بالاخره خواهد آمد، آن شب هایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چقدر خوشبخت هستم... احمد شاملو وبلاگ اشعار شعرای...
تو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم که برجا، دره ها چون م...